بازتابی از ادبیات کهن فارسی و فرهنگ ایران با نگاهی به آثار پستمدرنیستی برنده جایزه نوبل ادبیات 2006 اورهان پاموک
رکسانا حمیدی
صبر فرهاد را که به خاطر عشقش کوهها را مىکند، دوست دارم و درک مىکنم. آنجا که در رمانم «نام من سرخ» از نقاشهاى قدیم ایران صحبت مىکنم که سالها با اشتیاق نقش اسب مىکشند. چندان که آن را از بر مىکنند و حتى با چشمان بسته مىتوانند اسبى زیبا بکشند. مىدانم که از پیشه نویسندگى و از زندگى خودم نیز صحبت کردهام. ( بخشی از متن سخنرانی پاموک در هنگام دریافت جایزه نوبل ادبیات 2006)1
بیرون از اشتراکات قومی، زبانی و فرهنگی دو سرزمین همسایه، شباهتها گاه مثل جهشهای ژنتیکی در جایی که انتظار نمیرود ظهور میکنند. در دهه آغازین قرن بیستویکم میلادی، نویسندهای موفق از کشور همسایه برنده چندین جایزه معتبر جهانی میشود که نام آورترین آنها جایزه نوبل ادبیات است. اورهانپاموک نویسنده ترک، این جوایز را به همت و پشتکاری ستایشبرانگیز و با آثاری متعدد و متنوع از آن خود میسازد.
آنچه در این مجال قصد دارم به آن بپردازم و ذهن مرا به خود مشغول میسازد «ردپای ادبیات فارسی و نام ایران» در آثار اوست و نگاهی که پاموک به الگوهای داستانی و قهرمانان ادبیات کهن فارسی دارد و نمیگویم ادبیات ایران؛ چراکه با تعریف مرزهای امروز، نام کشورها الزاماً مبین ادبیات کهن آنها نیست و گرنه در این صورت و با تعریف جغرافیای سیاسی امروز نه ناصرخسرو به فرهنگ و ادبیات ایران تعلق خواهد داشت و نه نظامی گنجهای و رودکی و مولوی. چنانکه پیداست ما در عرصه ادبیات با زبان مواجه هستیم و زبان فارسی مادر مهربان تمامی این آثار است که همه را در کنار خود مینشاند. سوال اینجاست که چرا برنده نوبل ادبیات 2006 از کشور همسایه ما یعنی ترکیه، اینچنین توجهی به الگوهای داستانپردازان ایرانی دارد که در جایجای آثار او ردپای ادبیات فارسی و نام شهرهای ایران و نقاشان ایرانی و خلاصه فرهنگ ایران را میتوان مشاهده کرد.
من مقاله خود را با بخش کوتاهی از متن سخنرانی پاموک در هنگام دریافت جایزه نوبل آغاز کردم. متنی دقیق و هوشمندانه که او در آن از ماجرای نویسنده شدن و چگونه نوشتن خود پرده برمیدارد و به سنت غربیها از خودکاوی هراسی ندارد و حتی میتوان آن را به نوعی مانیفست نویسنده شناخت. نکته آنجاست که در این متن نیز او از ایران نام میبرد و نیز از فرهاد که یکی از قهرمانان داستانهای ایرانی است و او را در خسرو و شیرین نظامیگنجهای میتوانیم جستجو کنیم؛ بماند آنکه حضور او در داستانهای کهن و ادبیات فارسی تنها به آن اثر خلاصه نمیشود.
اورهان پاموک زاده سال 1952 میلادی در محله “نیشان تاشی” استانبول به گفته خود نویسندگی را از بیستودوسالگی آغاز کرد. از او آثار متعددی منتشر شده است مثل: نام من سرخ، کتاب سیاه، برف، خانه ساکت، قلعه سفید، زندگی نو، چهره پنهان، استانبول و چند اثر دیگر که بعضی از این آثار به فارسی برگردانده شده است. از خود میپرسم نویسنده ترک که در داستانهایش شهر و مردمانش را چنان دقیق و موشکافانه پردازش میکند و از فرهنگ بومی و جاری در سرزمینش روایتی جزئی نگرانه ارائه میدهد، کسی که به استناد آثارش و منتقدان ادبی، استانبول را به مثابه لندن دیکنز و دوبلین پروست و پاریس مودیانو و سنت پترزبورگ داستایفسکی به تصویر میکشد و قهرمان نهایی آثارش اغلب شهر استانبول است؛ این توجه به ادبیات فارسی را از کجا وام میگیرد؟ او که با نگاهی به آثارش میتوان دریافت که نویسنده، ادبیات غرب را چه به لحاظ ساختاری و چه به لحاظ محتوایی به خوبی مطالعه کرده. توجهش به شرق یا دست کم همسایه شرقی کشورش از کجا سرچشمه میگیرد. به آثارش نگاه میکنم: به رمان: نام من سرخ( 2) که در آن از داستانهای شاهنامه به کرات یاد کردهاست. در نقاشیهایی که نقاشان ایرانی از مجالس مختلف افراسیاب و سیاووش و سهراب رسم کردهاند یا تصویری از جنگ ایران و توران(3) یا از مرگ سهراب بهدست رستم(4) یا از ماجرای جنگ رستم و اسفندیار(5) یا از رستم و دیو سفید(6) یا آنجا که از خمسه نظامی یاد میکند خصوصاً از خسرو و شیرین و لیلی و مجنون(7). حتی در رمان کتاب سیاه به گفته بسیاری از منتقدان غربی و اشاره صریح نویسنده تحتتأثیر منطقالطیر شیخ فریدالدین عطارنیشابوری(8) نوشته شده است، قصه مردی را بازگو میکند که در پی یافتن همسرش به استانبول سفر میکند. پاموک در آثارش به اشاره یا به تفصیل، وامداری خود را به ادبیات فارسی بیان میکند. بطور مثال او در گفتوگویی از رمان (موزه معصومیت – که هنوز به فارسی ترجمه نشده است) یاد میکند که در نظر منتقدان این رمان نوعی لیلی و مجنون مدرن معرفی شدهاست.(9)
بیرون از ادبیات، او به دانش و فرهنگ ایران نیز توجه دارد در اشاره به استاد بهزاد نقاش، غزالی، ابنسینا و یا شاهان دوره صفوی و یا سبک مینیاتوریستهای ایرانی درآثار متفاوتش مثل رمان “نام من سرخ”.
اما توجه پاموک به ادبیات کلاسیک ایران ختم نمیشود. او در مجموعهای از مقالاتش که دربرگیرنده شش گفتار نویسنده برای سخنرانی در دانشگاه هاروارد است و اخیراً با نام «رماننویس سادهنگر و رماننویس اندیشمند» به فارسی ترجمه شده، نشان میدهد که با ادبیات مدرن ایران هم آشناست یا دست کم با نام صادق هدایت به عنوان پدر ادبیات مدرن ایران. او از بوف کور در کنار دو سه اثر دیگر، مثل مرشد و مارگریتا اثر بولگاکف روسی یا نائومی از تانیزاکی ژاپنی یاد میکند به عنوان آثاری با ساختاری نو و برخوردار از سبک غربی که در کشورهای به اصطلاح غیر غربی نوشته شده است و ذهن نویسنده را به عنوان رمانهایی آلگوریک و تمثیلی به خود مشغول میسازد. (10)
ردپای این اشارهها و اثرپذیریها از فرهنگ و ادبیات ایران تنها در رمانهای او قابل شناسایی نیست بلکه کتاب استانبول هم که خاطرات نویسنده را از زادگاهش و دوران کودکی و نوجوانی او را تا شروع نویسندگیاش دربرمیگیرد، باز از نام ایران بینشان نیست. مثلاً از طب بوعلیسینا و معالجه عاشق گرفته تا اشاراتی مکرر به نام ایران یا مینیاتوریستهای ایرانی.(11)
با مشاهده نمونههای بسیار که نشانگر دغدغههای ذهنی نویسنده است و تداعی مکرر نام ایران، به پرسش نخستین خود بازمیگردم که چرا پاموک چنین به فرهنگ ایران و ادبیات فارسی توجه دارد و در اغلب آثارش از داستانها و قهرمانهای ایرانی مکرراً یاد میکند.
برای یافتن پاسخی دقیقتر باید به محدوده مورد نظر نویسنده از فرهنگ ایران و ادبیات فارسی بپردازیم. با نظر به بسامد واژگانی که دلالت بر ادبیات کهن فارسی و ایران کهن دارد، درمییابیم که او هرگاه از ایران نام میبرد یا از ادبیات فارسی در بیشتر مواقع، منظور او ایران معاصر یا ایران یک صد سال اخیر مسلماً نیست، اگرچه چنانکه اشاره کردم او هدایت و بوفکورش را میشناسد اما برای او ادبیات ایران فردوسی و نظامی، عطار و جامی و بهطور اجمال شاعران کلاسیک است. دلیل این امر شاید اشتراکات تاریخی و فرهنگی ایران و ترکیه باشد یا ناشناسماندن شاعران و نویسندگان نسبتاً معاصر و چند دهه اخیر ما در ترکیه به سبب فقدان ترجمه به زبان ترکی (چنانکه زنده یاد رضا سید حسینی در جلسهای به نام اورهان پاموک که از سوی مجله بخارا برگزار شده بود به این امر اشاره کرده بود.) و یا فقدان مضامین ادبی در ادبیات کلاسیک کشور نویسنده از آن جنس که بدان نیاز داشته یا کممایه بودن ادبیات امروز ایران در قیاس با اقیانوس ادبیات کلاسیک فارسی در نظر وی. به هر روی پاموک بیشتر به ادبیات کهن فارسی نظر دارد و دلیل آن می تواند عوامل مذکور باشد یا دستبهدست دادن چند عامل؛ اما حتی اگر این عوامل مؤثر باشند به نظر میرسد که اینها عوامل لازم به شمار میروند اما کافی نیستند. من میخواهم توجه شما را به سبک غالب آثار پاموک جلب کنم که بنا به نشانههای موجود در رمانهایش و نیز نقد و نظرها بر آثار او، در دسته رمانهای پست مدرنیستی قرار میگیرد.
پستمدرنیسم بیرون از امکان تکثر روایتها و درهم آمیختگی زمانها و مکانها و قرار داشتن در لبه جدال سنت و مدرنیسم به نویسنده کمک میکند تا به شیوهای دیگرگونه با سبک نویسندگان شرقی یا بهتر بگوییم خاورمیانهای عمل کند. این سبک خواسته یا ناخواسته نویسنده را در شناخت و نمایش دادن دیگری یاری میرساند و در واقع میخواهم بگویم که دیگری عنصری تفکیکناپذیر از نگاه، اندیشه و قلم نویسنده میشود. منظور من از مفهوم دیگری آن چیزی است که برای نخستین بار در نوشتههای امانوئل لویناس و میخاییل باختین مطرح شد اما در نوشتههای متفکران پستمدرن مثل دریدا مفهوم تازه و کاملتری یافت. همین درک حضور دیگری است که به نویسنده امکان میدهد تا از مرزهای خویشتنبینی و ستایش مرسوم فرهنگ خودی گامی فراتر نهد و برای غنای آثار خود در جستجوی راه باشد تا شناختی کاملتر از فرهنگ خود به مخاطب ارائه دهد. منظور از این دیگری که در ادبیات پستمدرن مطرح میشود وجودهای دیده نشده و به حاشیه رانده شده در شیوه مرسوم تفکر غربی است و چنانکه نویسنده در متن سخنرانی جایزه نوبل خود به آن اشاره میکند قرار نداشتن در مرکز است.
دیگری در اغلب آثار نویسنده به صورتهای مختلف حضور مییابد: در کتاب استانبول، و تصویری که نویسندگان و شاعران ترک و غیرترک از زادگاهش ارائه میدهند، او پابهپای قلم آنها شهر را تماشا میکند و خود را در حضور روایت دیگری محک میزند. از فرانسویانی سخن میگوید که درباره استانبول نوشتهاند و پروا ندارد که نگاه نویسندگان هموطنش را نیز در باب زادگاهش زیر ذرهبین قرار دهد. در رمانهایش نیز حضور دیگریها باز به چشم میخورد. در”نام من سرخ” از نقاشان تبریز و شیراز و قزوین سخن میرود و سبک نقاش کشور همسایه به او کمک میکند تا از سبک متداول و مرسوم نقاشان محلی یاد کند. همچنین در این رمان تقابل نقاشان غربگرا و شرقگرا را هم میتوان دید. یا کسانی که به سبکهای قدیم و سنتی نقاشی میکنند و با ورود سبک دیگر یعنی سبک غربی، نویسنده نمایشی از جدال سنت و مدرنیسم را نشان میدهد. او در حضور دیگری که همان سبک نو در نقاشی است و از پرسپکتیو برخوردار است، ایده نقاشان سبک کهن و مینیاتوریستها را بیان میکند. پاموک بهخوبی نشان میدهد که تفاوت تنها در سبک نقاشی نیست بلکه به تفاوت باورها و ایدهها بازمیگردد.
با طرح مسأله دیگری میخواهم سبک نویسنده را در برقراری ارتباط او با متون ادبیات کهن فارسی در اینجا بیشتر مورد توجه قرار دهم تا شاید واکاوی دقیقتری در شناخت ریشههای وامگیری در ادبیات او حاصل آید.
پاموک به عنوان یک رماننویس پستمدرن از متون دیگر یا متون فارسی وام میگیرد و متون دیگر هم بخشی از این دیگری است که در آثار او هویت مییابد . بهکارگیری متون دیگر بحثی را به نام بینامتنیت پیش میکشد و اگر با کریستوا همسخن شویم این امر تنها به متون متأخر مربوط نمیشود بلکه بسیاری از اندیشهها و متون از یکدیگر پیدا یا پنهان تغذیه کردهاند. اما چنانکه میدانید مفهومسازی این مبحث در دوره معاصر رخ داده و به همین سبب میتوانیم در شکافتن هستههای یک اثر ادبی آن را مورد بررسی بیشتر قرار دهیم. پاموک ناگزیر است تا جهان ذهنی و تمثیلی خود را با دستاویزهای درونفرهنگی و برونفرهنگی به عرصه وجود بیاورد. او با مسأله هویت فردی خود را در چارچوبی تنگ اسیر نمیکند؛ بلکه با مقوله هویت دست و پنجه نرم میکند و خود را به جهان پیرامون خود متعلق میبیند که شاید ویژگی شهر استانبول بهعنوان گذرگاه شرق و غرب به این امر دامن زده باشد. او به جهانی تعلق دارد که به گفته داریوش شایگان فیلسوف ایرانی هویتی چهلتکه به انسان امروز میبخشد. چراکه « گویی ما در نتیجهی فرآیندی که درک آن آسان نیست، همه اعصار تاریخ بشریت را به صورت درهمآمیخته در خود گرد آوردهایم.» (12)
اینها همه از دغدغههای اندیشه و ادبیات پستمدرن بهشمار میرود. پس اورهان از بینامتنیت به شکلی عریان در جایجای رمانهایش بهره میجوید و خود به آن اذعان دارد و میگوید که بهطور مثال رمان کتاب سیاه خود را تحتتأثیر منطقالطیر عطار نوشته است. آگاهی نویسنده به عناصر و سازههای ادبیات پسامدرن دست او را باز میگذارد تا جهان پیرامون خود را در تقابل با فرهنگ دیگر بنگرد و در فرهنگهای دیگر قطعات گمشده پازل روایتش را جستجو کند. چراکه میداند «ما هرچه بیشتر بر هویت خویش تأکید کنیم، هرچه تعلق خود را به فلان گروه یا ملت با صدای بلند جار بزنیم، آسیبپذیری هویت خویش را بیشتر نشان دادهایم. انسان امروز از آنرو دچار بحران هویت است که هویت دیگر مجموعهای یکدست از ارزشهای ثابت و مطمئن نیست.»(13) در نتیجه پاموک با ردیابی شباهتهای فرهنگی، اشتراکات تاریخی، ریشههای زبانی و ادبی در ادبیات کهن فارسی به جستجو میپردازد؛ زیرا این زبان اگرچه امروزه به لحاظ گفتاری و نوشتاری چندان آشنا نیست اما زبانی است که در دوران امپراتوری عثمانی بیش از این مورد استفاده قرار میگرفت چنانکه سلطانسلیمان قانونی به فارسی شعر سروده و نام او به عنوان شاعر فارسیگو در کتب تاریخ ادبیات فارسی درج شده است.(14)
علاوه بر این، دو سرزمین از رسمالخطی یکسان برخوردار بودهاند و در گذشتههای دور آشنایی با متون فارسی چندان دشوار نبودهاست. بهخصوص با رفتوآمدهای شاعران دو سرزمین؛ بهطوریکه شاعری با نام ناصر سیواسی به عنوان شاعری فارسیگو در کتب تاریخ ادبیات فارسی مطرح است و نکته دیگر آنکه نویسنده به ترکیه و اختصاصاً استانبول قدیم توجهی ویژه دارد بهخصوص استانبول در دوران عثمانی. ازاینرو، پاموک به ادبیات کهن فارسی که قرابتی با دوران کهن موردنظرش دارد، بیرون از ساختن هویت چهلتکه، با نگاهی خویشاوندانه مینگرد و از هزار و یک شب یا کلیله و دمنه و دیگر متون غافل نیست که حتی آن را میراث مشترک قومی و فرهنگی میبیند.
سبک پستمدرن برای نویسنده محملی میشود تا گوشهای از جهان را که در آن زندگی میکند و چنانکه در متن سخنرانی جایزه نوبل به آن اشاره میکند دور از مرکز جهان است به دیگران نشان دهد و آن را به مرکز جهان بدل سازد. البته در پرانتز باید به این نکته اشاره کرد که بیرون از سبک و ساختار نویسنده، اشتراکات تجربههای زیستی مخاطب ایرانی با آثار پاموک فراوان است؛ مناسبات فردی و اجتماعی و حتی خانوادگی در رمانهای پاموک برای خواننده ایرانی چنان آشناست که اگر نویسنده حتی از نشانههای ادبیاتفارسی هم در آثار خود استفاده نمیکرد این خویشاوندی باز هم مشهود بود.
اما بحث در باب آثار پاموک و پستمدرنیسم او همچنان باقی است. در این زمینه اورهان پاموک بهعنوان نویسنده پستمدرن از نامبردن از نویسندگان و آثار ادبی جهان ابایی ندارد. بهطوریکه به این امر بهصراحت در شش گفتار خود با نام رماننویس سادهنگر و رماننویس اندیشمند اشاره میکند.(15) به عقیده پاموک وظیفه ادبیات اعتلای احساسات ارزشمند انسانی است و نباید روایتگر خوارشمردن دیگران و برتر داشتن ملت خود نسبت به دیگر ملتها باشد. (16) بنا به همین سخن میتوان باز به نقش و اهمیت دیگری در نگاه پاموک رسید. او از خود فاصله میگیرد و با دیگری آغاز میکند. او حتی در کتاب خاطراتش در نگاهی دیگرگونه و با فاصله به استانبول نگاه میکند تا مثل یک بیگانه قادر باشد تمام زوایای شهر را به مخاطب نشان دهد و در کنار نقاط باشکوه و مرفه شهر نیمهپنهان و کمتر دیده شده شهر را معرفی کند. پاموک ورای تنفر و شیفتگی از خود و دیگری سخن میگوید.
همین نکته ما را متوجه مسأله چند صدایی در آثار او میکند و به روشنی میتوان آثار او را پلیفونیک قلمداد کرد که در ادامه به نشانههای آن خواهم پرداخت و مقوله چند صدایی نیز از درک حضور دیگری در آثار او سخن میگوید. بهطوریکه در رمان نام من سرخ ما میتوانیم صدای دو گفتمان سنت و مدرنیسم را در بین نقاشانی که به سبک مینیاتوری و سبک غربی و برخوردار از پرسپکتیو نقاشی میکنند بشنویم، گذشته از آنکه صدای زنان و مردان راوی و حیوانات و اشیایی که بخشی از روایت را به عهده دارند در داستان به خوبی از یکدیگر قابل تفکیک است یعنی او به حاشیه راندهشدگان را هم به مرکز میآورد و صدای آنها را به گوش ما میرساند.
از سوی دیگر به یاد داریم که عنصری که به شناخت بیشتر بحث بینامتنیت کمک کرد بحث چندصدایی یا پلی فونی در رمان بود که باختین آن را طرح کرد و برای نمونه آثار داستایفسکی را چند صدایی نامید. باختین “چند صدایی” را در ادبیات داستانی در این موارد معرفی میکند:
1- تعدد و تنوع فرهنگها
2- بازتاب صداهاي سركوب شده
3- تعدد و تنوع زاويه ديد
4- تأثيرگذاری و تأثيرپذيری صداها از هم و بلوغ شخصيتها و تأكيد بر منی كه من شدنش پايانناپذير است.
اگر به آثار پاموک خصوصاً آثار پسامدرن او بنگریم میتوانیم موارد مذکور را بیابیم. در اینجا بد نیست کمی مسأله را بازتر کنیم.
باختین در ادامه بحث چندصدایی چنانکه میدانیم به کارناوال اشاره میکند. كارناوال در نظر او به عنوان بهترين فضا برای شكلگيری چند صدايی معرفی میشود. باختین، با خوانشِ جدیدی که از آثار رابله ارائه میدهد، گوهر آن را در «کارناوال» میبیند و از آن به عنوان «جهان بیقید و بند جلوهها و اشکال فکاهی که در مقابل لحن جدی و رسمی فرهنگ کلیسایی و فئودالی سدههای میانه قد علم میکند» ياد میكند و معتقد است كه كارناوال زبانی است برای چنین مقاومتی. باختین معتقد است کارناوال در مرز هنر و زندگی جای دارد. در واقع کارناوال، خود زندگی است که به صورت بازی عرضه میشود. کارناوال، کمک میکند تا تمایزهای بین افراد از بین برود و به این ترتیب، در معنای موسع خود، میتواند انکار عام فهم هرگونه توزیع ثابت و غایی اقتدار محسوب گردد که به عنوان شکلی از مقاومت مردمی در برابر اقتدار شناخته میشود. کارناوال، در ضمن از يك نوع «دوگونگی» استفاده میکند. دوگونگی به جمع ارزشهای دوگانه و متضاد و حضور همزمان این تضادها اشاره میکند.
دوگونگی کارناوالی، هیچ ارزش مطلقی را نمیپذیرد. فرهنگ رسمی برای توجیه تسلط طبقاتی خود، پدیدهها را از هم جدا میکند، اما دوگونگی کارناوالی این پدیدهها را به هم پیوند میدهد و بدینسان تمام ارزشها را نسبی میسازد.(17)
در واقع این همان چیزی است که در تأیید شکل گرفتن عنصر دیگری در آثار پاموک اهمیت مییابد و در نگاهی عمیقتر میتوان در این چند صدایی و تکثر و توجه او به دیگری به مقوله کارناوالیسم اشاره کرد که پاموک به عنوان رهیافتی برای طرح ایدهها و صداهای متفاوت از آن بهره میجوید و خصوصاً با هدف ایجاد عرصه بازتری برای عرض اندام گفتمانهای مختلف آن را بهکار میگیرد. البته گفتنی است که اورهان در بیشتر آثار خود سعی برآن دارد تا نسبت به آنچه که میخواهد آن را مطرح سازد و موجبات دل مشغولی او را فراهم نموده است، نگاهی پلیسی ارائه دهد و در واقع نگرشی طنزگونه را با آن درمیآمیزد و به یاری این دوعنصر، بطور مداوم به ریزهکاریهای زندگی روزمره شخصیتهایش اهمیتی خاص میبخشد. نگاه همراه با رگههای طنز نویسنده، کوششی است در راه به نقد کشیدن همه حوادث و دغدغههایی که نویسنده را به طریقی به خود مشغول داشته است. شخصیتهایی که پاموک درآثارش آفریده، به یک معنی افرادی هستند که بخشهای مهمی از چالشهای ترکیه معاصر با آن پیوند خورده است مثل حضور کردها در رمان برف.
در واقع این میتواند در ادامه بحث کاروانالیسم موجود در آثار پاموک خودی نشان دهد چرا که طنز، عدم قطعیت و جمع دوگانگی را در آثار پستمدرن پاموک میتوان مشاهده کرد و در نهایت باز ما را به ایده نویسنده میرساند مبنی بر اینکه حضور دیگری در آثار او به عنصری تکرار شونده بدل میشود.
از سوی دیگر، باز بنا به بحث بینامتنیت هر اثر هنری یا ادبی و حتی ذهن و روان هر نویسنده و هنرمندی اغلب از عناصر پوشیده و برگرفته از آثار پیشینیان ساخته شده است. اگر با این الگو بخواهیم که زمینههای شکلگیری ذهن هوشمند نویسنده کشور همسایه را بررسی کنیم میبینیم که او به دوران عثمانی در اغلب آثارش حتی اگر شده نیمنگاهی دارد و از آنجا که از زادگاهش استانبول در هیچ اثر خود جدا نیست، از گذشته آن هم جدا نمیماند و بهگونهای یادآور ارجاعات پستمدرنها در بازگشت مکرر به گذشته از آن دوران یاد میکند. چه در نام من سرخ و چه استانبول و دیگر آثارش. دوران عثمانی به عنوان دوران باشکوه و اقتدار در آثاری که نویسنده به دقت میخوانده ثبت شده است و او عصر کنونی شهرش را با آن دوران قیاس میکند. این خود اشارهای است که ما را به ذهن این نویسنده توانا نزدیکتر میکند. چرا که او مدام در کنار دریچهای توقف میکند که یکسوی چشمانداز آن بهسوی سرزمین همسایه است، سرزمین داستانها و شهرزادها، سرزمین فردوسی و هزاران داستان شاهنامهاش، سرزمین داستانهای عاشقانه نظامی و جامی و دیگران.
اورهان پاموک موفق میشود راهی را طی کند که نویسندگان ایرانی در چم و خم آن، نگران فروافتادن به یکسوی آن هستند؛ استفاده از ظرفیتهای روایی و داستانها و دستمایههای فرهنگ کهن و سنتی و بهکارگیری ابزار و زبانی نو برای ساختن روایتی نو که به سیاق ذوق و نیاز مخاطب امروز.
این امری است که ادبیات امروز ایران در پی آن است. یعنی ارائه روایتی نو با استفاده از ظرفیتهای ادبیات کهن برای تبیین انسان ایرانی امروز. چنانکه پاموک موفق به چنین کاری میشود و از این پس نه تنها دیگران با نگاهی دیگرگونه به سرزمین او مینگرند بلکه تصویری دیگرگونه از شهر و فرهنگ خود و دیگری را نیز به اهالی شهرش پیشکش میکند.
منابع:
1- متن سخنرانی اورهان پاموک هنگام دریافت جایزه نوبل ادبیات 2006، ترجمه ارسلان فصیحی، شب اورهان پاموک، نشریه بخارا برگرفته از سایت Bukharamag.com
2- نام من سرخ ؛ اورهان پاموک، ترجمه عیناله غریب، نشر چشمه، چاپ سوم ، 1390
3- همان، ص621
4- همان، ص 647
5-همان، ص 528
6-همان، ص 531
7-همان، ص 109و 117
8- نگاه شود به : سایت رسمی اورهان پاموک www.orhanpamuk.net
Tales of The City, Robert Irwin –
-Orhan Pamuk and his Black Book, Bernt Brendemoen
9- در گفتوگو با آذرین صادق ، با این عنوان : My evening with Orhan Pamuk)، منتشرشده در سایت Iranian.com
10- رماننویس سادهنگر و رماننویس اندیشمند؛ اورهان پاموک، ترجمه علیرضا سیفالدینی، نشر نیلوفر، چاپ اول 1392- صص 48و49
11- استانبول؛ خاطرات و شهر؛ اورهان پاموک، ترجمه شهلا طهماسبی، نشر نیلوفر،چاپ دوم ،1392، صص 99- 120- 129
12- افسونزدگی جدید؛ هویت چهلتکه و تفکر سیار؛ داریوش شایگان، ترجمه فاطمه ولیانی، نشر فرزان روز، 1380، چاپ دوم ، ص 135
13- همان، ص 133
14- تاریخ ادبیات فارسی، ذبیح الله صفا ، ج چهارم ، انتشارات فردوس ، 1389، صص 136- 143
15- رماننویس سادهنگر و رماننویس اندیشمند، ص 165
16- متن سخنرانی در هنگام دریافت جایزه نوبل
17- دموکراسی گفتگویی ( باختین و هابرماس)؛ منصور انصاری، نشر مرکز، چاپ اول، 1384، صص272 – 277
دیدگاهتان را بنویسید